سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

محرم یعنی....

کوچک که بودم محرم مثل همه هم سن و سالانم معنی خاصی برایم داشت. در آن موقع محرم برایم هم معنی بود با پیراهن سیاهی که می پوشیدم. هم معنی بود با زنجیر کوچکی که داشتم. هم معنی بود با رفتن به خیابان برای دیدن دسته های زنجیرزن و سینه زن و احیانا دنبال آنان رفتن. هم معنی بود با نذری دادن در ظروف ملامین و همسایه ای که ظرف خالی مان را با چند گل تازه چیده از باغچه اش پس می داد. هم معنی بود با خوردن غذای نذری در مسجد در بشقابهای داغ روحی و گاهی هم ظروف یکبارمصرف که چیز عجیبی برایمان بود و..... 

کم و بیش محرم کودکی هایم با همین چیزها گذشت تا کمی بزرگتر شدیم هرچند هنوز هم کوچکم. کمی که گذشت فهمیدم محرم چیزهای دیگری هم دارد و شاید همین دانسته هایم که زیاد شد فهمیدم که چرا عزاداری محرم همیشه پرشورترین عزاداری در میان مردم است. وگرنه اگر یک عزاداری عادی بود حتما بعد از گذشت بیش از 1370 سال از واقعه تلخی، یادآوری اش لزومی نداشت. نزدیکترین عزیزانمان که از میانمان می روند نهایتا بعد از دو سه ماه یا دو سه سال، بتدریج غم فقدانش را از یاد می بریم.

فهمیدم که می شود در کنار رودخانه ای بزرگ عده ای را که زنان و کودکان جزءشان هستند تشنه نگه داشت.

فهمیدم که می شود قاضی حکم خروج سبط پیامبر را بدهد که در حدیثی نامش جزء امامان بعد پیامبر برده شده است.

فهمیدم که گروه کوچکی برای نجات دین پیامبر خدا می تواند در برابر لشکری چند هزار نفری بایستند.

فهمیدم که به قول و قرار مردمان ترسو همچون اهالی کوفه نمی توان اعتماد نمود.

فهمیدم که در زندگی اگر کسی دین هم نداشته باشد باید آزاد باشد تا اسیر قدرت زر و زور نگردد.

و.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد