سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

درس معلم ار بود زمزمه محبتی...

همه دهه شصتی ها حتما مثل من تحصیل خود را اواخر دهه شصت یا اوایل دهه هفتاد شروع کرده اند. فکر می کنم مثل همه افراد دیگر بهترین خاطرات خود را از دوران تحصیل خود داشته باشیم. حتی به نظر من خاطرات دوران مدرسه خیلی بیشتر از خاطرات دوران دانشگاه بر دل آدمی می نشیند.

سیستم آموزشی دوران تحصیل ما دهه شصتی ها - اگر بشود اسمش را سیستم گذاشت 5-3-3-1 بود. یعنی 5 سال ابتدائی 3 سال راهنمائی 3 سال متوسطه و یک سال پیش دانشگاهی. حتما از تغییرات فعلی مطلعید. خوب پس نیازی به بازگوئی آن نیست.البته یک سال اختیاری قبل از کلاس اول ابتدائی هم بود به نام کلاس آمادگی که معادل همان پیش دبستانی فعلی بود اما البته بدون دریافت شهریه که در نوع خود عجیب بود.

بخش مهمی از خاطرات ما از دوران مدرسه مربوط به معلم های ما و رابطه ما با آنها می شود که به مناسبت این روز شاید یادآوری آن برای هر یک از ما بد نباشد.

نمی دانم چرا هرچه فکر می کنم نام معلم کلاس آمادگی ام را به یاد نمی آورم. شاید به این دلیل باشد که آن مقطع اساسا اختیاری بود و نباید چیزهای اختیاری را جدی گرفت.


اما معلم کلاس اولم را به یاد دارم و بعد از گرفتن دیپلم هم یکی دو بار هم ایشان را ملاقات کردم و کم و بیش نیز از وی باخبرم. معلم سه سال اول تا سوم ابتدائی من خانم بودند که به جز معلم کلاس دومم از هیچ کدام دیگر خاطرات بدی ندارم. معلم کلاس دومم فکر می کرد همچنان در دهه 30 و 40 به سر می برد و جریمه هائی می داد که نوعا برای یک کلاس دومی طاقت فرسا بود. از یاد نمی برم یک بار رونویسی کلمه ها و ترکیب های تازه یک درس را بجای 3 بار یکیار نوشتم و برای این کوتاهی به رونویسی از متن درس و کلمه ها و ترکیب های تازه همان درس برای 50 بار برای فردای همان روز محکوم شدم و چه شانسی آوردم که نوشتم چون دو نفر دیگری که جریمه هایشان را ننوشتند مجبور شدند در راهروی مدرسه بر روی موکتی نشسته و ادامه جریمه خود را بنویسند. این قبیل رفتارهای آن معلم موجب شد تا هنوز بعد از بیست و یکی دو سال نتوانم از رفتارش چندان با دل خوش بگذرم.


با عزیمت خانواده به شهرستان برای اولین بار معلم آقا را در کلاس چهارم تجربه کردم و در کلاس پنجم هم در همان مدرسه گذران اوقات نمودم. از معلم های این دو سال خاطرات خیلی بد یا خیلی خوبی به یاد ندارم و شاید بتوان گفت تا حدودی خنثی بودند. البته از معلم های کلاس های فوق برنامه این دو سال خاطرات بیشتر و بهتری دارم.رنگ و بوی تنبیه بدنی و چوب کف دست زدن را هم در همین سال ها به گوش شنیدم. هرچند که خود از این امر بی بهره ماندم. اصولا تا کلاس سوم درس خوان بودم و بعد هم که درسم متوسط بود به لحاظ انضباطی بچه مثبت بودم. البته اگر حمل بر خودستائی نباشه.


تغییر مقطع تحصیلی را با تغییر محل سیکونت به یکی از شهرستانهای نزدیک تهران آغاز کردم که کوچکی شهرستان و کمی جمعیت در کنار مدرسه جالبی که در کنار یک باغ شبیه جنگل بود بر جذابیت این سال در ذهنم افزود. تنبیه بدنی را از طریق چوب کف دست زدن در اینجا به عینه دیدم و متاسفانه تجربه کردم. به گونه ای که در امتحان دینی معلممان شرط نمود که به ازای هر یک نمره که از 15 کمتر بگیرید یک چوب دستی می خورید که دو سه تائی را دشت کردم. معلم عربی که بیش از این حال می داد برای امتحان میان ثلاث گفته بود در ازای هر بیست و پنج صدمی که از 18 کمتر بگیرید یک چوبدستی می خورید که البته از ترس همین شرط عربی را تخته گاز خواندم و از پایه قوی شدم. البته سخت گیری های معلم عربی مقاطع دوم و سوم دبیرستان به هیچ وجه فراموش شدنی نیست و این امر نیز مزید علت شد برای قوی ماندن پایه عربی من به گونه ای که در راه تحصیل در رشته حقوق هم کمک حالم بود و متون فقه دوره کارشناسی ارشد را با نمره 18 گذرزاندم.


برای مقطع دوم راهنمائی به تهران بازگشتم و تحصیلم را در تهران به پایان رساندم. هر سال هم با همه گونه معلمی سر و کار داشتم. درست مثل همه. هم معلمی داشتم که سر کلاس پس از پایان تدریسش بلند بلند برای بچه ها روزنامه ورزشی می خواند و هم معلمی داشتم که به خاطر نگاه یک دانش آموز به ساعت مچی اش یک ربع تمام با او کنتاک می کرد که مقصود تو از این کار چه بود؟ هم معلمی داشتم که کلاسش سراسر شاد بود و هم معلمی که خیلی خشک رفتار می کرد. البته افراد بینابینی هم در این میان پیدا می شدند.


دو سه تا از معلمانم هم که به رحمت خدا رفته اند که ان شاءالله در این شب جمعه ای خدایشان بیامرزد.


در این بین آنچه که برای یک معلم به نظرم مهم می نمایاند اخلاق نیکو و نیک رفتار کردن و حرکت بر مدار تعادل است. تا اینگونه نباشد دانش آموز جذب او نخواهد شد و دانش آموز که جذب نشود یعنی فقط یک رابطه معلم و شاگردی که نه یک رابطه رئیس و مرئوسی شکل گرفته است . اما وقتی رابطه ای گرم شکل گیرد نتیجه آن می شود که من نوعی 10-12 سال پس از فراغت از تحصیل دوران متوسطه هنوز با چند نفری از معلمان آن دوران رابطه داشته باشم.


چه خوش گفته شاعر که:

درس معلم ار بود زمزمه محبتی  

جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را.


والسلام

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد