سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

کلاغ عاشق

یه روزی آقای کلاغ ،
یا به قول بعضی زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد،
رد شدش از دم باغ


پای یک درخت رسید ،
صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا ،
صاحب صدا رو دید

یه قناری بود قشنگ ،
بال و پر ، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد ،
آب می‌کردش دل سنگ


قلب زاغ تکونی خورد ،
قناری عقلشو برد

توی فکر قناری ،
تا دو روز غذا نخورد

روز سوم کلاغه ،

رفتش پیش قناری


گفتش عزیزم سلام ،

اومدم خواستگاری!


نگاهی کرد قناری ،

بالا و پایین، راست و چپ


پوزخندی زد به کلاغ ،

گفتش که عجب! عجب


منقار من قلمی ،

منقار تو بیست وجب


واسه چی زنت بشم؟

مغز من نکرده تب


کلاغه دلش شیکست ،

ولی دید یه راهی هست


برای سفر به شهر ،

بار و بندیلش رو بست


یه مدت از کلاغه ،

هیچ کجا خبر نبود


وقتی برگشت به خونه ،

از نوکش اثر نبود


داده بود عمل کنن ،

منقار درازشو


فکر کرد این بار می‌خره ،

قناریه نازشو


باز کلاغ دلش شیکست ،

نگاه کرد به سر و دست


آره خب، سیاه بودش!

اینجوری بوده و هست


دوباره یه فکری کرد ،

رنگ مو تهیه کرد


خودشو از سر تا پا ،

رفت و کردش زرد زرد


رفتش و گفت: قناری!

اومدم خواستگاری


شدم عینهو خودت ،

بگو که دوسم داری


اخمای قناریه ،

دوباره رفتش تو هم!


کله‌مو نگاه بکن ،

گیسوهام پر پیچ و خم


موهای روی سرت ،

وای که هست خیلی کم


فردا روزی تاس می‌شی!

زندگی‌مون میشه غم


کلاغ رفتش خونه

نگاه کرد به آیینه


نکنه خدا جونم !

سرنوشت من اینه؟!


ولی نا امید نشد ،

رفت تو فکر کلاگیس


گذاشت اونو رو سرش ،

تفی کرد با دو تا لیس


کلاه گیسه چسبیدش ،

خیلی محکم و تمیز


روی کله‌ی کلاغ ،

نمی‌خورد حتی لیز


نگاه که خوب می‌کنم ،

می‌بینم گردنتو


یه جورایی درازه ،

نمی‌شم من زن تو


کلاغه رفتشو من ،

نمی‌دونم چی جوری


وقتی اومدش ولی ،

گردنش بود اینجوری


خجالت نمی‌کشی؟

واسه گوشتای شیکم!؟


دوست دارم شوهر من ،

باشه پیمناست دست کم!


دیگه از فردا کلاغ ،

حسابی رفت تو رژیم


می‌کردش بدنسازی ،

بارفیکس و دمبل و سیم


بعدش هم می‌رفت تو پارک ،

می‌دویید راهای دور


آره این کلاغ ما ،‌

خیلی خیلی بود صبور


واسه ریختن عرق ،

می‌کردش طناب‌بازی


ولی از روند کار ،

نبودش خیلی راضی


پا شدی رفتش به شهر ،

دنبال دکتر خوب


دو هفته بستری شد ،

که بشه یه تیکه چوب


قرصای جور و واجور،

رژیمای رنگارنگ


تمرینهای ورزشی ،

لباسای کیپ تنگ


آخرش اومد رو فرم ،

هیکل و وزن کلاغ


با هزار تا آرزو ،

اومدش به سمت باغ



وقتی از دور میومد ،

شنیدش صدای ساز


تنبک و تنبور و دف ،

شادی و رقص و آواز


دل زاغه هری ریخت!

نکنه قناریه؟


شایدم عروسی

بازای شکاریه!!


دیدش ای وای قناری ،

پوشیده رخت عروس


یعنی دامادش کیه؟

طاووسه یا که خروس؟


هی کی هست لابد تو تیپ ،

حرف اولو می‌زنه!


توی هیکل و صورت ،‌

صد برابر منه


کلاغه رفتشو دید ،

شوهر قناری رو


شوکه شد ، نمی‌دونست،

چیز اصل کاری رو!


می‌دونین مشکل کار ،

از همون اول چی بود؟


کلاغه دوچرخه داشت ،‌

صاحب بی ام و نبود






نظرات 1 + ارسال نظر
ابوعدنان جمعه 16 فروردین 1392 ساعت 10:42 http://abooadnan.blogsky.com

آ والله این رور راست گفتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد