سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

حج ابراهیمی

هشتم ذیحجه هر سال آغاز حج مومنانی است که چند هزار کیلومتری را طی طریق نموده اند تا حجی بجا آورند که لازمه اش عشق به معبود است و توان جسم و تمکن مال.

ویژگی حج واجب آن است که تمام اعمال آن تنها در 5-4 روز خاص انجام شده و با اجتماع چند میلیون مسلمان در قسمتی خاص از زمین وسیع خدا انجام می شود.

اما چرا حج؟ چرا اجتماع این خیل مومنان در یک محل و چرا  چرا  چرا...؟



تاریخچه ساخت کعبه (1)

کعبه یا بیت العتیق بنایی در میان مسجدالحرام در شهر مکه و کشور عربستان واقع است که مقدس‌ترین مکان دین مبین اسلام محسوب محسوب شده، قبله‌گاه عاشقان و شیفتگان معبود است.

کعبه بنایی مکعبی شکل است که از سنگ‌های سیاه و سخت است. این سنگ‌ها که از سال 1040 قمری تا به امروز بر جای مانده، از کوه‌های مکه به ویژه جبل الکعبه در محله شُبَیکه گرفته شده است.
سنگ‌ها اندازه‌های مختلف دارند به طوری که بزرگترین آنها با طول و عرض و ارتفاع 190، 50 و 28 سانتیمتر و کوچکترین آنها با طول و عرض 50 و 40 سانتیمتر است.
چهار زاویه کعبه به چهار «رکن» شهرت دارد، هرگاه واژه رکن بدون پسوند به کار رود مقصود از آن رکنی است که حجرالاسود در آن است. مسیر طواف از رکن حجرالاسود آغاز می‌شود سپس به رکن عراقی می‌رسد، پس از آن به رکن شامی و سپس به رکن یمانی و آنگاه باز به رکن حجرالاسود می‌رسد.
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که «رکن یمانی دری از درهای بهشت است و از روزی که گشوده شده، بسته نشده است.» همچنین رکن یمانی از بخشهایی است که دعا در آنجا به اجابت می‌رسد.(اصول کافی)
محلی که برای فاطمه بنت اسد(س) شکافته شد تا به درون کعبه رود و فرزندش علی بن ابی طالب را به دنیا آورد، در کنار رکن یمانی بوده است.
پایه‌ها کعبه از سرب مذاب و مستحکم و استوار ساخته شده است. پیش از تجدید این بنا توسط قریش، کعبه دو در داشته است یکی ناحیه شرقی- محل در فعلی و دیگری در ناحیه غربی، که از یکی وارد و از دیگری خارج می‌شده‌اند. اما قریش تنها در ناحیه شرقی آن دری نصب کرد.
بعدها ابن زبیر در دیگر را گشود که به وسیله حجاج بسته شد و اکنون همان یک در باقی مانده است. این در تا به حال چندین بار عوض شده است.
ساختمان کعبه نیز از سال 1040 تا قرن اخیر تعمیر نشده بود، ولی در سال 1377 قمری و سپس 1417 تعمیراتی در آن صورت گرفت.

بر اساس قرآن کریم، کعبه توسط حضرت ابراهیم (ع) و پسر وی حضرت اسماعیل (ع) ساخته شد.
وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ؛ و هنگامى که ابراهیم و اسماعیل پایه‏هاى خانه [کعبه] را بالا مى‏بردند [مى‏گفتند] اى پروردگار ما از ما بپذیر که در حقیقت تو شنواى دانایى.( سوره بقره، آیه 127)
در زمان حضرت محمد (ص) قبلیه قریش متصدی کعبه بود که در آن زمان معبد بتهای قبایل عربی محسوب می‌شود. عربهای بادیه نشین و ساکنان دیگر شهرها هر سال برای نیایش و داد و ستد به شهر مکه سفر می‌کردند. مکه به عنوان وادی لم یزرع توصیف شده که زندگی در آن دشوار و منابع اندک بود. در حقیقت براساس شواهد مکه مرکز تجارت ملی و نیایش بوده است.
زمانی که پیامبر اسلام به عنوان فاتح از شهر مدینه به مکه بازگشت، کعبه به مکان نیایش مسلمانان تبدیل شد و زیارت سالانه حج به عنوان یکی از فرایض اصلی مسلمانان شکل گرفت.
این بنا تا پیش از فتح مکه به دست حضرت محمد (ص) و پیروانش محل نگهداری و پرستش بت‌ها بود. قریش در اطراف کعبه بت‌های مختلفی قرار داده بودند، مانند: لات، عزی، اسافه، نائله، منات. بزرگ این بت‌ها هبل بود که درون کعبه قرار داشت.
بنا به روایت برخی تاریخ نگاران ساختمان کعبه ده بار بنا شده است: بنیان الملائکه، بنیان آدم، بنیان شیث، بنیان ابراهیم و پسرش اسماعیل، بنیان العمالقه، بنیان جرهم، بنیان مضر، بنیان قریش، بنیان عبدالله ابن زبیر، بنیان حجاج ابن یوسف الثقفی.

بنابر روایت مسلمانان هنگامی که چشمه زمزم از دل زمین جوشید مردم در این منطقه و به سبب آب این چشمه جمع شده شهر مکه را تشکیل دادند و ابراهیم به فرمان خدا ساختمان کعبه را که در اثر طوفان نوح تخریب شده ‌بود بازسازی کرد.


----------------------------------------------------------


فلسفه مناسک حج (2)

حج نیز مانند هر عبادت دیگری فلسفه خاص خود را دارد که به تفصیل بدان اشاره می شود:


حـرم

بر محور کعبه از شش گوشه، منطقه ممنوعه، یا حرم امن الهى است. در این منطقه که حد آن در کتاب‎هاى مربوطه کاملاً مشخص است، وظایفى بر عهده حاجیان مُحرم و یا حتى افراد دیگر است از جمله عدم تعرض به گیاه و صید حرم و پناهندگان حرم که ناشى است از: امن بودن گیاه حرم، امن بودن حیوان حرم، امن بودن پناهنده به حرم، حرام بودن جنگ در حرم و ... و این همه، نگهدارى حریم مطهر خانه خدا و بسط و گسترش دادن معنویت و تقدس و احترام بیت‏الله‏ الحرام و به وجود آوردن جایگاهى نسبتاً وسیع است که نسبت به همه امکنه کره زمین مزیتى تام و تمام به نفع زندگى مادى و معنوى انسان‎ها داشته باشد، منطقه صلح کامل و امنیت کامل و دوستى و تعاون کامل و کنترل کامل آدمى حتى از تعرض به گیاه و حیوان ... تا چه رسد به هم‎نوعش، انسان! ...

 

احـرام

از جمله، براى ورود به حرم باید احرام بست و چه زیباست وحدت ریشه‏اى «حرم» و «احرام» که به یک تعبیر دقیق مى‏توان «احرام» را بازسازى «حرم» در وجود «مُحرم» شمرد: حاجى که احرام بر مى‏بندد، گویا «حرم امن خدا» را در «وجود خود» به وجود مى‏آورد و منطقه وجود خودش را منطقه ممنوعه و منطقه صلح و آرامش و منطقه امن و امان اعلام مى‏دارد و راستى در واقعِ امرهم، بدین منوال است ... که پس از احرام  24 مورد بر حاجى حرام مى‏شود:

حاجى حق ندارد حتى موى خود را ـ یک موى خود را ـ بکند. حق ندارد دندان خود را در آورد، حق ندارد خون از بدن خود یا دیگرى در آورد، حق ندارد به حیوان و حتى حشره‏ای که در بدن یا لباس اوست و یا در حرم است، تعرض کند، حق ندارد با فردى ولو غیر حاجى به مجادله و «لا والله‏ و بلى والله‏» گوئى بپردازد و محرماتى دیگر از این مقوله ...

از سوى دیگر حق ندارد بر گرد محور شهوت بگردد، حتى برگرد مقدمات آن: خواستگارى رفتن براى خودش یا دیگرى، عقد کردن براى خودش یا دیگرى، هرگونه نگاه شهوت آلود یا کار شهوت آلود (چه قبلاً حلال بوده یا نه) حتى عطر زدن، بوى خوش بازار عطر فروش‎ها را استشمام کردن، بینى خود را از بوى بد گرفتن، از آفتاب به سایه رفتن، سر پوشیدن، پشت پا را پوشیدن ... غرض برشمارى همه محرمات احرام نیست، و بلکه منظور از این برشمارى اشاره‎وار تجسم بخشیدن به حالت پر معنویت و پر تقدس مُحرم است که از وجود او یک حرم امن الهى ساخته است


حاجى پس از احرام، حالتى فرشته‏گونه مى‏یابد: پاک از آلودگی‎هاى مادى، از شهوت، از غضب و از هر چه که ممیزات حیوانى اوست ... و چنین حالتى براى همه آینده آدمى به یاد ماندنى و فراموش ناشدنى است و از این رو سرمشق گرفتنى و پندآموز است. براى تعلیم آدمى، باید به روشى دست زد که براى همیشه به یادش بماند. و بدین علت است که به حاجى دستور داده‏اند که لباس دوخته‏اش را از خود دور کند ...

حاجى به نشانه جدائى از وابستگی‎ها و پیوستگی‎ها و فرو هشتن همه نمودارهاى امتیاز و برترى‎جوئى و فخرفروشى، لباس از تن بیرون مى‏آورد و به دو جامه سپید ساده بسنده مى‏کند تا تمام امتیازاتى را که مدسازان و طراحان و خیاطان در هزار هزار مد لباس از نظامى و روحانى و نژادى و قبیله‏اى و لباس‎هاى مخصوص پادشاهان متکبر و زمامداران پر ادعا، اختراع کرده‏اند زیر پا گذارند تا از تمامى ملل و اقوام و همه شئون و مقامات و پست‎ها و حاکمیت‎ها و محکومیت‎ها، یک واحد تمام عیار خالص و مخلص و بى غل و غش در کمال یگانگى و برادرى و برابرى در شکلى واحد و ظاهر و طاهر، سپید و درخشنده و خدائى ... در پهندشت بی‎کرانه سرزمین توحید و حرم مقدس امن الهى به نمایش گذاشته شود ... این نمایش، براى همیشه، در ذهن و حافظه فرد فرد حاجیان حاضر در صحنه و نیز در حافظه کل جامعه اسلامى و نیز کل جامعه بشرى به عنوان یک منظره بدیع و بى‏نظیر و الهام بخش و آکنده از پیام صلح و دوستى و معنویت و اخلاص و یکتاپرستى خواهد ماند ...


تلبیــه

«لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمه لک والملک لا شریک لک لبیک.»

تنها واجب حج که از مقوله «لفظ» است و «کلام»، به جز نماز طواف که همان نماز معمولى شناخته شده است، همین کلمات پر طنطنه و پر جلال و شکوه است! در سراسر حج، حاجى هیچ سخن و ذکر و ورد و دعاى واجبى به جز همین «لبیک» هاى واجب ندارد. در حقیقت حج نمایش بیشترین «عمل» است همراه با «کمترین» و «کوتاه‎ترین» گفتار!


فقها فرموده‏اند: مقدار واجب تلبیه، همان چهار لبیک اول است، اثر این نواى هم آهنگ و با شکوه که حاجیان در اخلاصى بى‏نظیر با صداى بلند، هم آوا تکرار مى‏کنند در تلقین روح اطاعت و پیروى از فرمان خدا و اجابت دعوت پروردگار، چیزى نیست که به وصف آید یا قلم و بیانى بتواند به ژرفاى آن برسد و بازگو کند.

 

عـرفـات

عرفات، سرزمین شناخت، سرزمین اولین انسان، که هبوط کرد و دوباره راه صعود بازگرفت ... سرزمین آدم و ابراهیم و محمد صلی الله علیه و آله، سرزمین تجلى کامل جبرئیل بر پیغمبر، سرزمینى برّ و برهوت، بى‏هیچ نشانه و ساختمانى ... در اینجا انسان است و زمین و آسمان ... کدام سرزمین است که آدمى را بدینگونه در متن خلقت طبیعى و حقیقى‏اش قرار دهد؟ ... عصر درخشنده بازگشت و توبه و انابه ... در عهد بازسازى و تکوین شخصیت جدید ... اینجا جایگاه اعلام ابدى احکام و اسلام توسط آخرین سفیر وحى الهى است. در اینجا آدمى در هاله‏اى از عظمت و سکوت، الهام و معنویت، اندیشه و تامل، راز و نیاز و مناجات و دعا و عبادت محو مى‏شود. پیغمبر فرمود: «الحج عرفه». حج، همان عرفه است. اگر در این اولین منزل حج، روح و قلبت دگرگون شد و انقلابى و تحولى یافتى و وقوف در عرفات، تو را به درنگ و تفکر و تدبر واداشت، و نیز وقوف به مشعر این حالت را به کمال رساند و «وقوفین» به درستى انجام یافت، زیر بناى سایر مناسک مستحکم و خلل ناپذیر شده است. قبلاً اشارت رفت که تدبر و تأمل، باید پایه حرکت و جنبش باشد. «وقوفین» مبدأ و پایه و مایه همه مناسک شریف و ارجمند حج است. و لذا در تمامى اعمال حج، رکنى نداریم که حتى ترک سهوى و غیر عامدانه و بدون تقصیر آن نیز موجب بطلان حج گردد.(2)

در عرفات، حاجى از زمین و آسمان، الهام مى‏گیرد، از جان تطهیر یافته و منزه شده خودش الهام مى‏گیرد، از این خلق یکرنگ فراهم آمده از سراسر جهان که با زبان‎ها و رنگ‎ها و نژادهاى گوناگون به بازشناخت خویش و جهان خویش و خداى خویش مشغولند، الهام مى‏گیرد ... نکته بسیار تأمل دیگر آن که در صحراى عرفات، بالخصوص، صحراى محشر تصویر مى‏شود و حاجى با تداعى قیامت و حساب و کتاب الهى، حالتى از انقطاع و تضرع پیدا مى‏کند که به راستى از او انسانى تحول یافته، متعالى و متکامل و رو به آخرت و در خور «وصال» و تشرف به «حرم» مى‏سازد.

 

مشعـرالحـرام

«فاذا افضتم من عرفات فاذکروا الله‏ عندالمشعر الحرام.»

این آیه کریمه براى حاجیانى که غروب روز نهم، به سوى مشعرالحرام کوچ مى‏کنند رنگ و بو و تلألؤ و درخشندگى و جذبه و حال و هواى ویژه‏اى دارد ... . «مشعر»، حرم است، «عرفات»، حرم نیست، تو براى ورود به حرم، از حرم، احرام بستى و براى آن که لایق حرم شوى، بیرون از حرم در صحراى عرفات، خود را بازشناختى و بازساختى و اینک شبانه عازم حرم خدائى، مشعر، حرم است، منا حرم است، مکه حرم است، و تو مرحله به مرحله اجازه ورود مى‏یابى ... شب را در مشعر طبق آنچه در آیه مبارکه گذشت به ذکر خدا مى‏گذرانى و طبق سنت و رویه معمول، به کار تجهیز نیرو و تهیه سلاح براى نبرد با شیطان مى‏پردازى، سنت است که سنگ‎ریزه‏هاى رمى جمرات را از سرزمین مشعرالحرام گردآورى ... این تعلیم، آماده‎سازى افراد براى مقابله با دشمن است ... شبانه و در آرامش و به حال پنهانى و نیمه پنهانى ... این حالت پنهانى و نیمه پنهانى براى آنها که شب دهم در مشعرالحرام بوده‏اند، کاملاً محسوس است.

منطقه کوهستانى و پرفراز و نشیب مشعر، که بر خلاف عرفات، بسى ناهموار است، هزاران هزار حاجى را شاهد است که همه، رازگونه و «در گوشى» وار، نقطه به نقطه، تنها و دو نفره و چند نفره ... به فراهم آورى سنگ براى نبرد فردا مشغولند. و به یاد داشته باش که بدون تهذیب نفس و (وقوف) در عرفات و مشعر و بدون دریافت و بازیافت شخصیت معنوى جدید، صلاحیت و لیاقت و آمادگى براى نبرد فردا را نخواهى یافت.

 

منــا

منا سرزمین آرزوها، سرزمین ناوردگاه پیروزمند ابراهیم، که بیشترین و سخت‏ترین مناسک حج در مدتى بیش از همه مدت حج (در کوتاه‎ترین فرض) انجام مى‏گیرد ... سرزمین نبرد با شیطان و قربانى و تقصیر و شب را به روز آوردن در حالت بیم و امید و با ذهنیت و روحیه و اندیشه مجاهد خستگى ناپذیری که سه روز متوالى به نشانه حدیث و پشتکار و تداوم نبرد تا مرحله نهایى پیروزى قطعى بر دشمن، جهاد خود را با نشاط و امید و سخت کوشى و پایدارى ادامه مى‏دهد.

در این سرزمین، با «تقصیر» بسیارى از محرمات احرام به تفصیلى که در کتب فقهى آمده است حلال می‎شود و حاجى، در اینجا پس از قربانى لباس عادى خود را مى‏پوشد و آماده براى وصل یار و ورود به حریم معبود و طواف خانه خدا و سعى صفا و مروه مى‏شود ... در منا جهاد روزانه و تأملات شبانه تواماً انجام مى‏گیرد و این هر دو مکمل یکدیگرند. و بسیارند حاجیانی که پس از قربانى، راهى مکه مى‏شوند و طواف و سعى را بجا مى‏آورند و باز به منا باز مى‏گردند و تو مى‏توانى این سه روز و دو شب را در منا بمانى و عصر دوازدهم یکسر، براى اتمام مناسک به مکه بازآئى ...

(نکته: در روال جارى عصر ما کنفرانس‎ها و گردهم‏آئی‎ها و بحث و تبادل نظر در مسایل دنیاى اسلام، در منا صورت مى‏پذیرد که از نظر کلى پسندیده مى‏نماید، به شرط آن که شکل بى‏محتوا و حرف بى‏عمل و از این بدتر، خداى ناکرده در جهت خلاف رضاى خدا و مصالح مسلمین نباشد).

 

رمـى جمـرات

تمرینى زیبا براى تلقین روح جهاد با دشمن ... جمرات ثلاث، الگوهاى پلیدى و ناپاکى‏اند. در اینجا ابراهیم خلیل(ع) با وسوسه شیطان (درباره حج و یا ذبح اسماعیل) در آویخت و با او نبرد کرد و او را مغلوب ساخت. این، سنگ پرانى بى‏معنا، به یک جرثومه برآمده بدترکیب نیست، این، آماده‏سازى نمونه‏وار بشر، براى نبردهاى سهمگین و همیشه مکرر و روزانه در عرصه زندگى است. «رمى» به تعبیر «حافظ عامربیک» محل سازى «دست جنگى» است. «رمى» در دست تو، ملکه کارآئى و دشمن یابى و نشانه‏گیرى درست و دقیق ایجاد مى‏کند ... که چنین دستى براى آینده زندگیت بسیار کارساز و مشکل گشا خواهد بود.

 

قـربـانـى

سنت بزرگ ابراهیم خلیل و یادگار همیشه جاوید فداى اسماعیل ... به یاد داشته باش که، فردى سالخورده که سالیان پربرکت عمرش را در تلاش و رزم و هجرت و ترک مال و اولاد گذارنده، اینک در اواخر عمر، که تمام امیدش در فرزند دلبندش که ناامیدانه و بر سر پیر شمع شبستان زندگیش شده متبلور است مأمور مى‏شود او را براى خدا قربانى کند ... و وقتى ابراهیم، بر سر مأموریت خود کام صدق برداشت و با تمام جان از سر فرزند گذشت و بر گلویش کارد کشید، به فرموده قرآن:

«و نادیناه ان یا ابراهیم. قد صدقت الرویا انا کذلک نجزى المحسنین و فدیناه بذبح عظیم...»(3) برایش فدا آمد و مأمور به ذبح گوسفند به جاى فرزند شد ...

و بدینسان، قربانى که آخرین عملِ در حال احرام حاجى است، ضمن تجدید خاطره فداى عظیم ابراهیم در برابر آن فداکارى مدهوش کننده و عقل ربا، به حاجى تعلیم فدا کردن مال در راه خدا مى‏دهد ... فدائی که براى خودش و براى خلق خدا سود مادى نیز در بردارد: «فکلوا منها و اطعموا الباس الفقیر.»(4)

و بر مسلمین جهان است که با همکارى و همفکرى پروژه تحسین برانگیز تجمید و کنسروسازى گوشت‎هاى قربانى در حج را به گونه‏اى که بشود آیه قرآن را به طور کامل به کار بست و از اسراف و تباه‎سازى و به خاک سپارى گوشت قربانى جلوگیرى کرد، تکمیل کنند و از این راه از پایمال شدن و ضایع شدن یکى از حکمت‎هاى احکام حج مانع شوند.

 

تقصیــر

یکى از مناسک حج که در عمره، به معنى پایان عمره در حج، پایان یک مقطع از اعمال حج است «تقصیر» است یعنى مقدارى از موى سر و صورت را کوتاه کنى و یا ناخن بگیرى ... این عمل، بخش بزرگى از محرمات احرام را بر تو حلال مى‏کند ولى هنوز کاملاً «مُحِل» نشده‏اى، هنوز نمى‏توانى نیازهاى شهوانى عمده خود را برآورى. «عطر» و «زناشوئى» همچنان بر تو حرامست ... تقصیر مى‏تواند نشانه‏اى از آن باشد که در مرحله شستشوى تن و جان تا حدى موفق بوده‏اى و اینک باید براى موفقیت نهائى، هم در منا و هم در مکه، بخشى دیگر از مناسک را به پایان رسانى، پس «امید» و «آرزو» در اینجا تجلى ویژه‏اى دارد. آیا «منا» را بدین خاطر «منا» خوانده‏اند؟

امام محمد غزالى در احیاءالعلوم و فیض کاشانى در محجة‏البیضاء مطالبى آورده‏اند که برگزیده‏اى از محتوایش این است:

طواف، نماز است. مراتب تعظیم و تکریم و بیم و امید و محبت را مراعات کن. تو اینک همچون فرشتگانى هستى که بر گرد عرش الهى طواف مى‏کنند «گمان مکن که مقصود، طواف جسم و بدنت در اطراف» «خانه» است بلکه مقصود، طواف قلبت به ذکر «صاحب خانه» است هیچ ذکرى را جز به نام او آغاز مکن و به پایان مبر، همانگونه که طواف را به خانه آغاز مى‏کنى و به خانه پایان مى‏برى و بدان که طواف اساسى طواف قلب است به پیشگاه الهى و «خانه» مثال ظاهرى است در این عالم ملک براى حضرت ربوبى که به چشم ظاهر دیده نمى‏شود. همانطور که بدن مثال ظاهرى است در عالم شهود براى قلب (5) و باید دانست که عالم ملک و شهود (عالم حس) براى کسى که در، به روى او گشاده است پله به پله بالا مى‏رود ... این که در اخبار آمده است که «بیت‏المعمور» در آسمان‎ها در مقابل «کعبه» قرار گرفته و ملائکه در اطراف آن مانند مردم در اطراف کعبه طواف مى‏کنند اشاره به همین موازنه و هماهنگى عالم «ملک» و «ملکوت» است. و چون مرتبه غالب مردم از چنین طوافى قاصر است مأمور شده‏اند تا حد امکان به آنها تشبه نمایند ... (پایان برگزیده محتواى کلام غزالى).

بدنیسان طواف، شاه بیت پرطراوت و دلنواز غزل شیوا و شکوهنده حج است. طواف تبلور مقام قرب و وصل عبد و معبود است ـ طواف تنها منسکى است از مناسک حج که به همراه نمازش باید با طهارت انجام گیرد. شرط هیچ یک از اعمال حج، آن نیست که حاجى با وضو باشد. یا اگر غسلى بر او واجب است، غسل کرده باشد و یا زن در عادت ماهیانه نباشد، تمام اعمال حج به جز طواف و نماز طواف بدون طهارت صحیح است. طواف دور خانه خدا، به دنبال همسان و هم وزن نماز است ... آرى: نماز، همان طواف است که به صورت ساکن و رو به خانه انجام مى‏شود و طواف همان نماز است که به صورت متحرک و به دور خانه انجام مى‏شود.

براى تصویر بیشتر این تصور، کعبه را مرکز دایره‏هائى فرض کن که در شعاع‎هائى متفاوت و محیط بر یکدیگر از «مطاف» (نزدیکترین و کوچکترین دایره‏اى که بر محور بیت با طواف ترسیم مى‏گردد) تا اقصى نقاط مختلف کره زمین، این دایره‏ها که همیشه به طور محیط بر هم در پهناى کره زمین ترسیم مى‏شود، از نمازگزارانى تشکیل مى‏گردد که از چارسوى جهان، در وطن‎هاى خود رو به خانه کعبه نماز مى‏گذارند، اگر نمازگزارانِ یک دایره از این دایره‏هاى محیط را در نظر بگیرى، مى‏بینى حالت یک طواف را دارند، منتها طوافى ساکن به صورت نماز ...!

از لحاظ دیگر، طواف کنندگان بر محور بیت، نیز دایره‏اى را ترسیم مى‏کنند که گویا همه دایره‏هاى ترسیم شده از نمازگزاران سراسر گیتى را در طواف خود به نمایش مى‏گذارند. نمازگزاران سراسر گیتى، هر کدام در هر قوس از هر دایره، نمایشگر طواف طواف کنندگان بیت‏اند و طواف‏گران بیت، ترسیم کنندگان نماز نمازگزاران سراسر گیتى. تو هر جا که هستى وقتى به نماز مى‏ایستى قوسى از دایره‏اى هستى که قوس‎هاى دیگر آن، در شعاع تو، به نماز ایستاده‏اند و قوس‎هاى این دایره، در حقیقت، از دور دست‏ترین فاصله به کعبه، با نماز خود، دایره کوچک طواف را در مقیاسى بزرگ و بزرگتر بازسازى مى‏کنند. و طائفان متحرک حاضر در مسجدالحرام نیز، تجسم بخش دایره‏هاى بسیار مکرر طائفان ساکن غایب، در سراسر جهانند ...!

با این تصویر، طواف دور خانه خدا منحصر به حاجیان نیست و بلکه نمازگزاران در سراسر گیتى، در هر شعاعى که باشند و هر دایره‏اى را کوچکتر یا بزرگتر تشکیل دهند، گوئى از دورترین نقطه بر گرد خانه طواف مى‏کنند: طوافى ساکن در صورت نماز ...! در یک کلام: «طواف»، «نمازِ» متحرک است و «نماز»، «طوافِ» ساکن ...

نماز و طواف، یک عبادتند در دو شکل یا یک روح‎اند در دو کالبد و در توضیح بیشتر آن مى‏توان گفت که جذبه و عشق، به دو گونه در اعمال و حرکات عاشقِ مجذوب تجلى مى‏کند: یا با آرامش و تامل و به گوشه‏اى نشستن و زمزمه عشق سرودن ... و یا برخاستن و به جنبش در آمدن و از خود بى‏خود شدن ... . تجلى نخستین، نماز است و تجلى دوم طواف. طواف و نماز نمایانگر مطهرترین و مقدس‏ترین و پرشکوه‏ترین و پر جذبه‏ترین و روحانى‏ترین و ملکوتى‏ترین حالات یک انسان است (الصلوه معراج المؤمن) آدمى در هیچ حالتى، تا بدین حد از قرب و وصال و نزدیکى تام و تمام به راز آفرینش و کُنْه هستى و معشوق همه جهان و معبود کل هستى، بهره‏مند نمى‏گردد.

طواف، از سوى دیگر نمایشى از گردش دایره‏وار کل نظام خلقت بر محور خالق است که از او مى‏آغازند و بدو مى‏انجامند. طواف بازساخت سیر حیرت‏انگیز و سرگردانى و چرخش دایره‏اى ذره ذره عالم هستى است. طواف، در عین حال، آغاز یک گردش جدید و یک «محوریابى» جدید است که زندگى انسانِ جداىِ از حقیقت و ـ پیوسته گردند بر محورهاى فانى و باطل دنیا را بر محور حق و عدل و طهارت و پاکى به گردشى مجدد مى‏اندازد. محور ما در اعمال و حرکاتمان، مگر جز همین آزها و طمع‎ها و همین هدف‎هاى مادى و فانى دنیوى است؟ طواف، دگرگون‎سازى محور چرخش زندگى ماست ... .

طواف یک رمز دیگر دارد و آن این که انسانِ تک‏نگر و تک بعدى را به همه سونگرى فرا مى‏خواند و توجه او را از یک جهت به همه جهات سوق مى‏دهد.


حجـرالاسـود

یک سنگ سیاه معمولى، که بى‏هیچ مزیت طبیعى و ساخت رمزوار و ناشناخته، به عنوان «یمین الله‏» معرفى شده است. حجرالاسود، بمَثَل، چونان پرچمى است که در بافت و ساخت ظاهرى، تفاوتى با نظایر خود ندارد، اما رمز و نشانِ گویاىِ همگى تاریخ و موجودیت و شرافت یک ملت است. پاره‏اى، استلام حجر را چون احترام به پرچم یا سلام به آن تصور کرده‏اند که در بین ملل عالم مرسوم و معمول است. این تصورى درست مى‏نماید که با روایات «مصافحه با خدا» و امثال آن هم سوئى دارد... .

حجر در تصورى دیگر قلب بیت است که گوئى هر چه قدس و حلال و معنویت و جذبه و شکوه است از همین عضو کوچک به سراسر بیت تزریق مى‏گردد و بیت نیز به نوبه خود نسبت به مسجد و مسجد به مکه و مکه به حرم و حرم به سراسر جهان همین موقعیت را داراست. قلب معنویت در «حجر» مى‏زند و از آنجا به بیت جریان مى‏یابد. کعبه خود قلب تپنده مسجد مى‏شود و مسجد قلب شهر مقدس مکه است که خون معنویت و تقدس به عروقش مى‏رساند و شهر مکه، محدوده حرم را اشراب مى‏کند و از این مرکز مطهر و منور است که سراسر گیتى از شراب ناب توحید سرمست مى‏گردند .

«حجر» با دیدى دیگر رمز وحدت همه بشریت است: گوئى انسان‎هاى همه روى زمین با استلام حجر وحدت در خاک و کشور را اعلام مى‏دارند. همه یک سرزمین دارند و حد و مرزى بین خاک وطن‎ها نیست. در «حجر» تمام مردم از یک نژاد و یک خاک و یک طبیعت اعلام مى‏شوند. (6)

 

سعـى بیـن صفا و مروه

سنت است حاجى پس از طواف، به سوى زمزم رود و از آب زمزم بنوشد و آنگاه به سوى کوه صفا رود و سعى خود را به سوى مروه، با دعاهاى بلند و با شکوهى که یادآور روح ملکوتى آخرین سفیر وحى الهى است آغاز کند.

صفا، یادگار نخستین فریاد اعلام نبوت خاتم انبیاء حضرت محمد (صلى ‏الله‏ علیه و آله و صحبه‏المنتجبین) است. و سعى از این کوه تا آن کوه، ضمن تجدید خاطره پى‎جوئى جان فرساى هاجر مادر اسماعیل در جستجوى آب براى فرزند خردسالش، نمایشگر حالت بیم و امید و خوف و رجاء حج‎گزار است. در هیچ کجاى عالم، در فاصله هیچ دو کوهى چون صفا و مروه این همه خاطرات روحانى و ملکوتى و سیر انفسى وجود ندارد. در سعى بین صفا و مروه چه مى‏خواهى؟ کو به کو به دنبال دوست گشتن و بى‏تاب و مضطرب در جستجوى قرب بودن، حالت حیرت و سرگشتگى را پس از تقرب یافتن در طواف، مجسم کردن. حاجى در سعى، کوشش پی‎گیر و مکرر خود را براى ادامه راه وصال به نمایش مى‏گذارد و اضطراب خود را نشان مى‏دهد و به خصوص در «هروله» جزر و مد روحى و انعکاس این جزر و مد در تمامى اعضاء بدن و سراسیمه شدن و بى‏تاب شدن، به خوبى تجلى مى‏یابد. و به خصوص هروله، از سوئى موجب فرو ریختن بارهاى سنگین کبر و خودبینى و انانیت و خودپرستى است. در روایت آمده است که «خداوند هیچ منسکى را بیش از سعى دوست ندارد زیرا همه جباران و گردن‎کشان در اینجا ذلیل مى‏شوند.»(7)

 

پی‎نوشت‎های این بخش:

1ـ آل عمران: 96 .

2 ـ رجوع شود به رساله‏هاى عملیه.

3 ـ صافات: 107 ـ 105 ـ 104 .

4 ـ حج: 28 .

5 ـ مراد از قلب در این موارد، همان جوهره نفسانى و مجرد با روح و جان آدمى است.

6 ـ عمر حافظ بیک ـ فلسفه حج.


-----------------------------------------


منابع:

1- سایت تابناک

2- سایت تبیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد