سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

استاد نمونه - نمونه استاد

به بهانه فرا رسیدن 12 اردیبهشت 1391 که مصادف با سی و سومین سالگرد شهادت شهید آیه الله مرتضی مطهری است، قسد آن کردم تا در مطلب حاضر به ابعادی از زندگی این مجاهد انقلاب و استاد نمونه بپردازم و مطالبی را حول شخصیت وجودی وی گرد آورم.

امید که مقبولش افتد.


علامه مبارز

شهید مطهری از کسانی است که از همان سنین پایین به مبارزات انقلابی علیه رژیم روی آورد و با گروه مجاهد و دیندار و شجاع فدائیان اسلام مرتبط بود. ایشان از سال 1341؛ یک سال پیش از قیام خونین 15 خرداد مبارزه اش علیه رژیم طاغوت را تشدید کرد و در این راه تا زمان به ثمر رسیدن انقلاب، از پای ننشست.

شهید مطهری یکی از کسانی است که همواره در کنار حضرت امام خمینی بوده است و یکی از سازمان دهندگان اصلی قیام 15 خرداد 42 بود و به عنوان یکی از راه اندازان این قیام و همچنین بر منبر رفتن و ایراد سخن علیه شخص محمدرضا پهلوی، دستگیر به همراه تعداد دیگری از روحانیان مبارز و انقلابی به زندان موقت شهربانی منتقل می شود و به همراه تعدادی از روحانیون تهران زندانی می گردد. با تشکیل هیات های موتلفه اسلامی، آیت الله مطهری با تصمیم حضرت امام خمینی، به همراه چند تن دیگر از شخصیت های روحانی عهده دار رهبری این هیات ها می شود. پس از ترور انقلابی حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت توسط شهید بزرگوار محمد بخارایی، کادر رهبری هیات های موتلفه شناسایی و دستگیر می شوند و پرونده ای نیز برای شهید مطهری تشکیل می گردد و قصد داشتند ایشان را نیز مانند شهید حجت الاسلام سیدمجتبی نواب صفوی به شهادت برسانند ولی چون قاضی این پرونده مدتی در قم نزد استاد تحصیل کرده بود، به ایشان پیغام می فرستد «حق استادی را به جا می آورم» و بدین ترتیب استاد شهید از مهلکه جان سالم بدر می برد تا به خدماتش به اسلام و کشور ادامه دهد.

از اواخر دهه 40 مسائل التقاطی و انحرافی توسط سازمان مجاهدین خلق در حال رسوخ به مبارزات سیاسی بود که شهید مطهری برای صیانت از وجه اسلامی انقلاب و مبارزات علیه رژیم، به میدان آمد و با سخنرانی ها متعدد، نگارش کتاب و روشنگری در صدد پاسخ به منافقین و رد دیدگاه های چپ گرایانه و منحرف آنها از اسلام برآمد. طبق فرمایش حضرت آیت الله العظمی خامنه ای: «تا سال 49 و 50 خیلی مسائل انحرافی در محیط مبارزه  به چشم نمی خورد. وقتی که منافقین دست شان را رو کردند و نوشته های ایدئولوژیک آنها کم کم پخش شد، آقای مطهری بیش از همه حساسیت نشان داد؛ چون من به یاد دارم که در سال 51 تلاش فراوانی شد که حضرت امام را وارد کنند که این حرکت جوان ها را تایید کنند که به نام «مجاهدین» و … بودند؛ اما امام سخت ابا کردند و یک بار کتاب های مجاهدین را خوانده بودند و فرموده بودند، اینها همان حرف ای لنین و ارانی است؛ پس حرف های شما کدام است؟ مرحوم مطهری در معرفی اینها به امام نقش داشتند و خودشان آنقدر حساسیت نشان دادند تا عملا کنار کشیدند و آن وقت مجاهدین ایشان را متهم کردند به اینکه سازشکارند و اهل مبارزه نیستند و حال اینکه کنار کشیدن ایشان، حساسیت ایشان را نشان می داد و موثر و مفید هم واقع شد و ایشان در آن موقع کار ایدئولوژیک شان را زیاد کردند و اثرش این بود که در سه - چهار سال بعد حقانیت حرکت ایشان روشن شد و حرکت صحیح اسلامی دوباره از سال 54 رو به رشد رفت و کم کم خط امام تبلور یافت... مرحوم استاد شهید مطهری با صراحت، ایدئولوژی اسلامی متکی به متون اسلامی و بدون هیچ گرایش به چپ و راست را مطرح می نمود.

مرحوم شهید مطهری از اول حساسیت عجیبی روی تفکر التقاطی داشت و آن وقت که همه با تفکرات التقاطی برخوردهای سطحی داشتند، او با کمال سختگیری روی جا به جای این تفکر می ایستاد و آن را مردود می شمرد که در این زمینه نمونه های بی شماری از ایشان به یاد دارم. در جلسه ای که قرار شده بود شرکت کنندگان هر کدام که آمادگی دارند، متنی را به عنوان زمینه جهان بینی اسلام تهیه کنند، چند نفر متنی تهیه کردند؛ از جمله آن چند نفر، یکی من بودم. در این متن ویژگی های اندیشه اسلامی را ذکر کرده بودم: اندیشه اسلامی، ضداستعماری، ضداستبدادی و در آخر اضافه کرده بودم اندیشه اسلامی ضدالحادی است. یادم نمی رود که ایشان از این قسمت خیلی خوش شان آمده بود و بارها به خود من گفتند این نکته ضدالحادی، نکته دقیق و بسیار ظریفی بود که شما مطرح کردید زیرا هر اندیشه ای، هر فصلی از فصول جهان بینی که اندک گرایش به زمینه های تفکر الحادی داشته باشد، جزء جهان بینی اسلامی نیست».

می توان با قاطعیت گفت، شهید مطهری و مبارزات فکری و سیاسی ایشان در پیروزی انقلاب دارای نقش اساسی بود؛ زیرا ضمن آنکه روشنگری های شان، خیلی از جوانان را از افتادن در پرتگاه اندیشه های انحرافی برحذر داشت، عده ای از کسانی را هم که تحت تاثیر این برداشت های التقاطی قرار گرفته بودند، از مسیر اشتباه بازگرداند. شهید مطهری از نظر فکری پل بین حوزه، دانشگاه و بازار بود، و در مبارزات سیاسی نیز، همین گونه ارتباط دهنده روحانیت و دانشگاهیان و بازاری ها با هم بود. هم چنین نقش بسیار مهم تر ایشان آن بود که استاد شهید واسطه معتمد بین حضرت امام و  افراد موثر در انقلاب بود. در مجموع باید برای علامه شهید در شکل گیری مبارزات اسلامی که منجر به هدم اساس 2500 سال نظام شاهنشاهی شد و پیروزی انقلاب اسلامی را رقم زد، سهم ویژه و بالا و والایی را قائل بود.

دشمنان هم می دانستند برای تضعیف انقلاب و از بین بردن آن یا حداقل کند کردن دستیابی به اهداف آن، چه افرادی را از انقلاب بگیرند و متاسفانه در کار خود نیز موفق شدند و یکی از مهم ترین و اصلی ترین نیروهای فکری، مدیریتی، اجرائی و علمی کشور را با ترور ایشان در شامگاه 11 اردی بهشت 1358 و در حالی که تنها 80 روز از بهار انقلاب می گذشت، از جمهوری اسلامی گرفتند.


مطهری پاره تن اسلام بود

آیت الله مرتضی مطهری یا همان معلم شهید، متکلم، فیلسوف، اسلام شناس، مفسر قرآن و یکی از نظریه پردازهای جمهوری اسلامی ایران بود و به همان نسبت که در زمان حیاتش نقشی مهم و تاثیرگذار داشت، شهادتش هم مصیبتی بزرگ برای این نظام محسوب می شد.

مرتضی مطهری در 13 بهمن 1298 در فریمان از توابع مشهد در خانواده ای روحانی متولد شد. او در سن دوازده سالگی به حوزه علمیه مشهد رفت و به تحصیل مقدمات علوم اسلامی پرداخت و در سال 1316 نیز برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیه قم شد؛ زمانی که اندکی پیش از آن عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه درگذشته بود و ریاست حوزه را سه تن از مدرسان بزرگ آن یعنی سید محمد حجت، سید صدرالدین صدر و سید محمد تقی خوانساری به عهده گرفته بودند.

مطهری از محضر بسیاری از بزرگان دینی زمان خود بهره جست که از جمله آن ها می توان به آیت الله صدوقی، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله بروجردی، امام خمینی و علامه سید محمد حسین طباطبائی، حاج میرزا علی آقا شیرازی، آیت الله سید محمد حجت و آیت الله سید محمد محقق داماد اشاره کرد.

وی در سال 1331 از قم به تهران مهاجرت کرد و در این شهر به تدریس در مدرسه مروی و تألیف آثار تحقیقی ارزشمند و انجام سخنرانی های مختلف پرداخت. در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامی دانشجویان توسط مطهری تشکیل شد و در همان سال تدریس خود در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران را آغاز کرد. سپس در سال های 1337 و 1338 و پس از تشکیل انجمن اسلامی پزشکان، به یکی از سخنرانان اصلی این انجمن تبدیل شد، بطوریکه وی در طول سال های 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد این انجمن بود.

شهید مطهری در فعالیت های سیاسی نیز حضوری برجسته و پررنگ داشت و در مبارزات امام خمینی علیه رژیم پهلوی، از همان ابتدا در کنار ایشان بود تا جایی که به عقیده بسیاری، می توان سازماندهی قیام 15 خرداد 1342 در تهران و هماهنگی آن با امام خمینی را مرهون تلاش های او و یارانش دانست.


پس از تشکیل هیات های مؤتلفه اسلامی، مطهری از سوی امام خمینی به همراه چند تن دیگر از شخصیت های روحانی عهده دار رهبری این هیات‌ها شد.

وی همچنین به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانی در دانشگاه‌ها، انجمن اسلامی، نهضت اسلامی پزشکان، مسجد هدایت و مسجد جامع نارمک ادامه داد. شهید مطهری  به یک نهضت اسلامی معتقد بود و برای اسلامی کردن محتوای نهضت تلاش های ایدئولوژیک بسیاری مبذول داشت و از جمله مهمترین این اقدامات می توان به تلاشش برای تأسیس حسینیه ارشاد در سال 1346 اشاره کرد.

یکی از نکات برجسته در فعالیت های این معلم شهید، تلاش فراوان برای کمک به ستمدیدگان و آوارگان فلسطینی بود. در همین راه بود که مطهری در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیه ای با امضای وی و علامه طباطبایی و سید ابوالفضل موسوی زنجانی مبنی بر جمع اعانه برای کمک به آوارگان فلسطینی و اعلام آن طی یک سخنرانی ضد اسرائیلی در حسینیه ارشاد دستگیر شد و مدت در زندان به سربرد. وی در ادامه فعالیت های سیاسی و اجتماعی اش، در سال 1353 ممنوع المنبر شد که این ممنوعیت تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی پابرجا ماند.

فعالیت های فرهنگی استاد مطهری نیز با فعالیت های دینی و سیاسی وی آمیخته شده بود بطوریکه از جمله مهم ترین فعالیت های فرهنگی وی ـ همانطور که پیشتر هم اشاره شد ـ ارائه ایدئولوژی اسلامی از طریق تدریس و سخنرانی و تألیف کتاب های متعدد است و حساسیت اینگونه فعالیت فرهنگی بویژه در سال های 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروه های چپ و پدید آمدن گروه های مسلمان چپ و ظهور پدیده التقاط به اوج خود رسید.

در کنار موضع گیری های امام خمینی در برابر سازمان مجاهدین خلق، شهید مطهری نیز دیگران را از همکاری با این سازمان باز می داشت و روشنگری های وی آنقدر گسترش یافت که تا امروز هم، یکی از مهمترین وجوه شخصیتی و یکی از بارزترین فعالیت های دینی، عقیدتی، سیاسی و فرهنگی وی مبارزه با التقاط و تفکرات التقاطی و انحرافی محسوب می شود.

اما نکته ای که حتما باید درباره شخصیت، زندگی و سلوک استاد مطهری در مبارزه با التقاط یا هر نوع تفکر مخالف یا متفاوت مد نظر قرار داد، تلاش همیشگی وی برای حرکت در مسیر "اندیشه در برابر اندیشه" یا "فکر در مقابل فکر" است.

شخصیت استاد مطهری به گونه ای بود که نه به خود و نه به دیگران اجازه نمی داد که خون کسی برای ابراز عقایدش ریخته شود؛ چه اگر چنین تفکری در وی وجود داشت، آنقدر برای پاسخ دادن به انحرافات و تفکرات التقاطی در کتاب ها و تالیفات خود وقت صرف نمی کرد. هرچند که همین پاسخ های مستدل و محکم او به انحرافات و کج روی ها بود که در نهایت موجب شد صبر و تحمل مخالفانش به سر بیاید و فکر ترور وی را در سر بپرورانند.

چنین شد که استاد مرتضی در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت سال 1358 هنگام خروج از منزل یدالله سحابی ـ که جلسه ای فکری سیاسی در آن برپا شده بود ـ به ضرب گلوله یکی از اعضای گروهک تروریستی فرقان به شهادت رسید.

ارتباط شهید مطهری با امام خمینی، یکی از نقاط برجسته زندگی استاد شهید است. مطهری در کنار اساتید گرانقدری که داشت، به مدت دوازده سال نیز نزد امام خمینی به تحصیل علم پرداخت و در شاخه هایی نظیر فلسفه صدرایی (ملاصدرا)، عرفان، اخلاق و اصول، محضر ایشان را درک کرد.

قرابت مطهری با امام خمینی به همین جا ختم نمی شود و در طول های سال های مبارزه و حتی در دوران کوتاهی که شهید مطهری پس از انقلاب هنوز زنده بود، دوشادوش امام و نهضت امام حرکت کرد. وی مسئول ستاد استقبال از امام خمینی در 12 بهمن 1357 و پس از آن هم رییس شورای انقلاب نیز بود.

نزدیکی و علاقه متقابل استاد مطهری و امام خمینی تا آنجا بود که وقتی استاد مطهری به شهادت رسیدند، امام خمینی بسیار اندوهگین شدند و درباره شاگرد خود گفتند: « مطهری پاره تن اسلام و حاصل عمر من بود»


شهید مطهری در نگاه علامه سید محمد حسین طباطبایى

در زیر به ذکر پرسش و پاسخ هائی با علامه طباطبائی در خصوص شهید مطهری بسنده می شود:

لطفا درباره دوران شاگردى استاد شهید مطهرى نزد شما, توضیحاتى بفرمایید؟

سى و دو سال پیش از شهادت ایشان , من از تبریز به قم پناهنده شدم . اوضاع آنجا خراب بود , بدین خاطر به قم آمدم . بعد بنا بر این شد که در قم بمانم . تدریس درس حکمت ( فلسفه ) را شروع کردم . غیر از بنده , در قم آقاى خمینى بودند که درس فلسفه اى داشتند و چند نفرى از آقایان در درس ایشان شرکت مى کردند . ایشان[ اسفار] درس مى دادند . بعد آن آقایان , درس ایشان را ترک کردند و به حوزه درس ما منتقل شدند و شروع به تحصیل کردند . سالها این درس ادامه داشت . مخصوصا مرحوم مطهرى هوش فوق العاده اى داشت و حرف از او ضایع نمى شد . حرفى که مى گفتم , مى گرفت و به مغزش مى رسید . هر چه مى گفتم هدر نمى رفت و مطمئن بودم که نمى رود . وقتى که ایشان در جلسه درسم حاضر مى شدند . ( این عبارت , عبارت خوبى نیست ولى مقصود را بیان مى کند ) بنده از شوق و شعف , حالت رقص پیدا مى کردم , به جهت اینکه مى دانستم هر چه بگویم هدر نمى رود و محفوظ است . به همین ترتیب خودش مبدأ تحصیل دیگران شد و شروع به تألیف کتابها کرد و انصافا هم کتابهایش خیلى عالى است .

در زمانى که عده اى خواندن فلسفه را حرام مى دانستند, عمده کارهاى استاد مطهرى فلسفى بود .

علت علاقه فوق العاده ایشان به فلسفه چه بود ؟

او انسانى برهانى بود و برهانى فکر مى کرد و به برهان علاقه داشت . از این جهت , ایشان به حکمت علاقه مند شده بود و در این زمینه کارهایى هم کرد و خوب هم از عهده برآمد .

استاد مطهرى علاقه و دلبستگى خاصى به شما داشتند . شما نسبت به ایشان چه احساسى داشتید ؟

در مقابل احساسات ایشان , من هم احساسات متقابل و علاقه فوق العاده اى به ایشان داشتم , به جهت خوش فکرى و هوش سرشار و قلم بارز ایشان . خود فلسفه اسلامى که از دست علماى اسلام رد شده و به ما رسیده است , خالى از معنویت نیست . طورى است که خود به خود براى انسان متوجه , حالت معنویت مى آورد و تقوا را تأیید مى کند و توفیق مى دهد و به هدایت مى رساند . این فلسفه اى است که از دست علماى اسلام درآمده است . طبعا ایشان هم مردى با تقوا بود , تقوایى که از فلسفه به دست آورده باشد . تمام هم و نیرویش صرف فلسفه مى شد و خوب بار آمده بود .

وقتى که ایشان درس را در خدمت شما شروع کردند , حدودا در چه سنى بودند ؟

در حدود بیست و پنج یا بیست و شش سال داشتند , بعد , مباحث و مقالاتى را که در کتاب[ اصول فلسفه و روش رئالیسم] آمده , شروع کردیم , در آن مطالب هم یگانه کسى که از همه جهت مطمئن بودم که حرفم نزدش هدر نمى رود , ایشان بودند . قدرى که گذشت , نوشتن پاورقى بر کتاب[ اصول فلسفه] را شروع کردند و همان وقت اینها را نوشتند . آن جلدهایى که منتشر شده , از درک و فکر خوب ایشان حکایت دارد . جلد چهارم هم که باقى مانده , ایشان نوشته و حاضر است . آن را آورد بنده دیدم و به خودش برگرداندم وگفتم کتاب دیگرى تألیف شده است .

در رساله قوه و فعل , آن قدر ایشان شوق و شعف داشت که بنده را وارد کرد به تهران رفتم و یک هفته در منزلشان ماندم تا درباره این رساله بحث کنیم , زیرا مطالب آن براى ایشان حل نشده بود . یک هفته تمام , شب و روز با ایشان سروکار داشتم و درباره همین رساله صحبت مى کردیم .

اخیرا خودش صاحب نظر شده بود و نظر داشت , یعنى حکم مى کرد . بهترین تعبیرش هم همین است که نظر داشت .

ضرورتى که براى شرح[ اصول فلسفه] احساس کردید , چه بود ؟

ضرورتش این بود که مجملات بود و مقاله هاى فشرده , و من مى خواستم باز شود و مطلب روشن شود . کسى هم که مى توانست این کار را بر عهده بگیرد , مرحوم آقاى مطهرى بود . او شروع کرد و به بهترین وجهى هم از عهده بر آمد به همین دلیل بود که من دو دستى کار را به او مى دادم . خدا ان شاءالله بیامرزدش .

در لحظه شنیدن خبر شهادت استاد مطهرى چه احساسى به شما دست داد ؟

دیگر اینها غیر قابل وصف است. حقیقتا بعد از فوت ایشان تأثر من , تأثر در مرگ یکى از عزیزان است . از دست رفتن ایشان ضایعه اى بود . خداوند کسانى را که این طور جنایات را جایز مى شمارند , نابود کند .

لطفا درباره روابط معنوى ایشان با شما . . .

خواهش مى کنم راجع به معنویت و روابط معنوى اى که با ایشان داشتم و مطالبى که تأثر آور بود و بنده از آنها روحا متأثر شدم , نپرسید . به جهت اینکه من دوام ذکر و بیان آن را ندارم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد