سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

سخن نو

به وبلاگ سخن نو خوش آمدید

خاطره مرحوم ابوترابی از ارادت افسر بعثی به امام (ره)

فردا سالروز ورود نخستین گروه از آزادگان جنگ تحمیلی به ایران در سال 1369 است. به همین مناسبت به بیان خاطره ای از سرور ازادگان مرحوم حجه الاسلام علی اکبر ابوترابی فرد در خصوص ارادت یکی از افسران بعثی به حضرت امام می پردازیم.


در بخشی از خاطرات سید آزادگان آمده است:

به خاطر دارم که یک روز در اردوگاه تکریت مرا صدا کردند و چشمم را بستند و از اردوگاه بیرون بردند. فکر کردم می‌خواهند مرا به بغداد ببرند. چشم‌هایم را بستند و تا حدود 300 متری بیرون اردوگاه بردند. آنجا صدای افسر بعثی، ستوان عبدالرحیم را شنیدم که گفت: چه کسی به شما گفته چشم ابوترابی را ببندید؟ آنها چشمم را باز کردند عبدالرحیم مرا محترمانه داخل ساختمان برد. هیچ فرد دیگری آنجا نبود. نشستیم و او گفت: در این ساختمان، جز من و تو و خدا،‌ کس دیگری نیست و من تو را می‌شناسم که وابستگی‌ات به خمینی و جمهوری اسلامی زیاد است. ما این را می‌دانیم و مسئله تازه‌ای نیست من می‌خواهم که آنچه را شما از ویژگی‌های اخلاقی امام می‌دانی برایم بگویی. مرتب قسم می‌خورد که من قصد درست کردن پرونده برای شما ندارم.

ادامه مطلب ...

ناگفته‌هایی از حادثه‌ سوء قصد به جان رهبر معظم انقلاب

جمعی از اعضای تیم حفاظت و اعضای تیم پزشکی حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای بعد از 25 سال، در محضر رهبر انقلاب به بیان خاطرات و ناگفته‌هایی از حادثه تلخ ترور در ششم تیر1360 پرداختند.
در این مراسم که نزدیک به 4 ساعت به طول انجامید، آقایان خسروی وفا، حاجی‌باشی، جباری، جوادیان، پناهی و حیاتی از محافظان قدیمی رهبر انقلاب، به همراه 3 نفر از تیم پزشکی ایشان ــ دکتر میلانی، دکتر زرگر و دکتر منافی ــ به مرور خاطرات خود از ششم تیر 1360 پرداختند. آنچه می‌خوانید روایتی است کوتاه از این نشست.
ادامه مطلب ...

روایت انتظامی از ساخت موسیقی بچه های کوه آلپ و آژانس شیشه ای

«مجید انتظامی» آهنگساز پیشکسوت کشور، آرزوی ساخت قطعه‌ای درباره رستاخیز و آخرالزمان و به تصویر درآوردن جهنم با ابزار موسیقی دارد و می‌گوید برخی تهیه‌کنندگانی که با آن‌ها کار کرده، موسیقی‌اش را نفهمیدند.

به گزارش خبرنگار موسیقی فارس، «مجید انتظامی» آهنگساز پیشکسوت کشورمان که آثار شاخص و ارزشمندی همچون ساخت موسیقی فیلم‌های «آژانس شیشه‌ای»، «مریم مقدس»، «دوئل»، «از کرخه تا راین»، «بوی پیراهن یوسف»، «بچه‌های کوه آلپ»، «عقاب‌ها»، «بای‌سیکل ران»، «ترن» و ... را در کارنامه هنری خود دارد، تاکنون برنده سیمرغ بلورین بهترین موسیقی فیلم در جشنواره‌های مختلف فیلم فجر و نامزد دریافت تندیس زرین بهترین موسیقی فیلم از خانه موسیقی شده است.  ادامه مطلب ...

خاطرات شیرین گل آقا از امام خوبی‌ها

کیومرث صابری (گل آقا) از طنز پردازان بزرگ روزگار ماست و بی هیچ اغراقی احیاگر طنز در سال های پس از انقلاب.

به گزارش جهان،‌ کتاب «خاطرات کیومرث صابری» از دیدارهای ایشان با حضرت امام اثری خواندنی و در یاد ماندنی است. به گواهی دست نوشته های پایانی کتاب از ضبط و تدوین تا نشر این خاطرات (چهار سال پس از درگذشتِ گل آقا) ده سال زمان صرف شده است. مع الأسف، غفلت در تدوین و نشر شایسته این خاطرات موجب شد تا پژواکی در خور نیابد.

به هر تقدیر، گوشه هایی از خاطره دیدارهای گل آقا با حضرت امام را برگزیده ایم که بیانگر روح لطیف امام گل هاست در ارتباط با ادیبان و ادبیات.

ادامه مطلب ...

آن روزها .... این روزها......

داشتم به تفاوت های آن روزها که من خود یک کودک بودم و کودکان این روزها فکر می کردم و دنیای هریک را تصور می کردم.


کودکان آن روزها که خیلی هم به عقب بر نمی گردد و عموما بچه های اواخر دهه های 50 و دهه 60 را شامل می شود، دنیای بسیار محدودی داشتند. تلویزیون شان شامل 2-3 ساعت کارتون و برنامه کودک می شد که آن هم ظاهرا بین سریالها و کارتون هائی مثل پسر شجاع، خانواده دکتر ارنست، مهاجران، پینوکیو، سندباد، نیک و نیکو ، رامکال، بچه های کوه آلپ، بچه های مدرسه والت و... دست بدست می شد بازیهای ما هم یا شامل کارتهای بازی و فوتبالدستی بود که ظاهرا رضایت بیشتر بزرگترها را بخاطر مشغول بودن در خونه و کم سروصدا بودن در برداشت یا شامل بازیهای پرصروصداتر مثل گل کوچیک و... میشد که تمام دلخوشی ما هم همین چیزها بود.

عید هم که می شد موقع دید و بازدید بود و ماتم بزرگی به نام پیک نوروزی و گرفتن اسکناسهای نو و تا نخورده 10 و 20 تومانی آن هم با طرح و شکل قدیمی ترشان که بعد از چند سال آنها هم دچار تغییر ظاهری شدند.

تابستانها هم که اگر میخواستی گل کوچیک بازی نکنی یا به هر بهانه ای از خانه بیرون نروی و به پارک و... نمی رفتی برایت کسالت آور می شد.

البته جدیدترین تکنولوژی آن روزها هم پدیده نوظهوری بود به نام آتاری که باعث خوشحالی فراوان ماها بود


اما بچه های امروز چی؟ اگر نخواهند هیچ کاری جز تلویزیون دیدن انجام دهند در روزهای معمولی و غیر تعطیل هم 4-5 ساعتی حد اقل مشغولند. بعد هم اگر کسی را برای بازی پیدا کردند که هیچ وگرنه به سراغ کامپیوتر (ببخشید رایانه) می روند  و خود را به بازی با بازیهای آن مشغول می کنند که آن وقت جداکردنشان از آن مثل جداکردن دو دوقلوی به هم چسبیده کاری مشکل است. خدا کنه که تابستان هم باشه.

عید هم که میشه که دیگه به اون صورت از اون پیک های نوروزی سنگین زمان ما که حل همه بخشهای آن الزامی بود خبری نیست. بچه ها در عید فرصت بیشتری برای بازی کردن و تلویزیون دیدن دارند. خوب البته دید و بازدید همچنان یک پای ثابت برنامه بچه های امروز در ایام نوروزه که عیدی گرفتن را هم شامل میشه فقط با توجه به تورم موجود عیدی های 10-20 تومانی 20-25 سال پیش با رشدی 1000 برابری تبدیل به عیدی های 10-20 هزار تومانی شده که خوب این هم بد نیست.


حالا از زاویه دیگری به این اختلاف نگاه کنیم و آن هم تفاوت زندگی بچه های دیروز و امروزه

بچه های دیروز عموما در خانه های قدیمی تر زندگی می کردند و عموما هم آن خانه ها را با طاقچه و شیشه های قدی اش به یاد می آورند که عرق هر کس را که در خانه تکانی مسئول تمیزکردن آن بود در می آورد. بچه های دیروز دیروز را با بخاری های نفتی، نداشتن تلفن در بعضی محلات و مناطق، نبودن کامپیوتر و اینترنت و انتظار در صف گوشت و مرغ و برنج و روعن و... کوپنی به یاد می آورند. چیزهای که اغلب برای بچه های امروز بی معناست.


ولی نمیدانم چرا حس می کنم زندگی بچه های دیروز بهتر و بانشاط تر از بچه های امروزیست که ظاهرا همه چیز برایشان بهتر و امکانات برایشان محیاتر است؟