دفتر حفظ و نشر آثار آیتالله العظمی خامنهای به بازنشر خاطراتی از حضور رهبر معظم انقلاب در مراسم تشییع شهید آوینی پرداخت که در ادامه میآید:
اوایل سال 66 پس از شهادت تعدادی از همکارانمان با حضرت آیتالله خامنهای دیدار داشتیم. ایشان در این دیدار خصوصی حدود یک ساعت دربارهی برنامهی روایت فتح صحبت کردند و بیش از هر چیز روی متن برنامهها تأکید فرمودند. بعد از ما پرسیدند: «نویسندهی این برنامه کیست؟» شهید «مرتضی آوینی» کنار من نشسته بود. از قبل به ما سپرده بود دربارهی او صحبت نکنیم. ما سعی کردیم از پاسخ به پرسش آقا طفره رویم اما آقا سؤال را با تأکید بیشتر تکرار کردند. ما ناچار شدیم بگوییم «سیدمرتضی». آقا فرمودند: «این متون شاهکار ادبی است و من آنقدر هنگام شنیدن و دیدن برنامه لذت میبرم که قابل وصف نیست».
همایونفر / دوست شهید / راز خون/ ص 66
ادامه مطلب ...
استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری درسها...
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد آخر سالی دیگه بسه
استاد هم دستی به سر تهی از موی خود کشید! و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را می گذاشت روی میز، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.
ادامه مطلب ...
دهه فجر همیشه و هر سال یکی از مناسبت هائی است که بیشترین میزان و حجم برنامه ها در صدا و سیما، مدارس و حتی ادارات را به خود اختصاص می دهد. طبیعی هم هست. در همه کشورها برگزاری جشن ها و آئین های روز ملی آن کشور یا روز استقلال آن ها بیشترین حجم تبلیغات و جشن گرفتن ها را به خود اختصاص می دهد. البته ظاهرا کشورهای مشرق زمین با این قبیل رویدادها میانه بهتری دارند. مثلا همین دوستان چینی ما در هر جشن خود تعداد زیادی قربانی در اثر انفجار مواد منفجره و ترقه دارند.
اما ایرانی ها اصولا در همه کار خود یک چیز دیگرند. در هر کاری که شما حساب کنید ایرالنی ها سرند. فقط در برخی کارها تلاش بیشتری می کنند و بیشتر سرند و در برخی کارها که تلاش کمتری می کنند، کمتر.
و از این بین من به عنوان یک دهه شصتی باز در برخی زمینه ها، حداقل نسبت به کوچکترهای خودم، یک سر و گردن خود را بالاتر می دانم. یکی از این موارد جشن های دههفجر است.
ادامه مطلب ...
تاچند ساعت کسى خبر نداشت که امام کجا هستند! چون می خواستند امام در جای که خلوت باشد پیاده شوند تا کمی استراحت کنند.به همین خاطر هلىکوپتر در نقطهاى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبیلى امام را سوار کرد.
همین آقاى «ناطق نورى» اتومبیلى داشتند، امام را سوار مىکنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام مىگویند: مرا به خیابان ولىعصر ببرید؛ آنجا منزل یکى از خویشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مىروند و سراغ به سراغ، آدرس مىگیرند، بالاخره پیدا مىکنند - منزل یکى از خویشاوندان امام - بىخبر، امام وارد منزل آنها مىشوند!
ادامه مطلب ...
امروز 8 آذر است و درست 15 سال پیش در چنین روزی ایران با تساوی 2-2 در ملبورن استرالیا برابر این تیم، به جام جهانی 98 فرانسه صعود کرد.
دقیقا یادم هست. آن روز بخاطر اردوئی که برای گروه سرود مدرسه مان پیش آمده بود و مدیر مدرسه مان و یکی دو تا از معلم ها همراه آنان رفته بودند، مدرسه ما تق و لق بود. من هم از خدا خواسته کلاس زنگ آخرم را که معلمش آن روز نیامده بود زودتر پیچوندم تا به بازی برسم. آخر بازی ساعت 12:45 ظهر شروع می شد. البته با این وجود نیم ساعت اول بازی را از دست دادم و وقتی رسیدم خونه ایران 1-0 عقب بود. اما همه یادمان هست که نتیجه به گونه دیگری رقم خورد و این را مدیون نسلی از فوتبال ایران هستیم که به حق باید آن را نسل پا طلائی فوتبال ایران دانست.
ادامه مطلب ...آن شب تا صبح نخوابیدم و با خودم عوالمی داشتم. صبح که شد، رفتم پیش آقای ابطحی و گفتم من نمیتوانم این کار را بکنم.
رضا کیانیان که علاوه بر بازیگری، دستی بر قلم و دوربین عکاسی
هم دارد، خاطرات تلخ و شیرین بسیاری را در زندگی خود ثبت کرده و گاهی آنها
را مکتوب هم کرده است. با این حال خاطره زیر که از دوران حضور او در مشهد
است، تا کنون شاید کمتر منتشر یا بازخوانی شده باشد.
باز آمد بوی ماه مدرسه
بوی بازی های راه مدرسه
بوی ماه مهر، ماه مهربان
بوی خورشید پگاه مدرسه
از میان کوچه های خستگی
می گریزم در پناه مدرسه
باز می بینم ز شوق بچه ها
اشتیاقی در نگاه مدرسه
زنگ تفریح و هیاهوی نشاط
خنده های قاه قاه مدرسه
باز بوی باغ را خواهم شنید
از سرود صبح گاه مدرسه
روز اول لاله ای خواهم کشید
سرخ، بر تخته سیاه مدرسه